21 ماهگی ناز دار من
سلام خورشید زندگی من 21 ماهه شدی یه ماه دیگه هم از ماه های با هم بودنمون گذشت و از خدا ممنونم که تو رو به ما داد و تونستیم یه میوه بهشتی تو این دنیا داشته باشیم
از روز مرگی های این ماه واست بگم : هر روز با صدای نازتو از خواب بلند میشم با لحن شیرین نر از عسلت میگی مااامااا و منم چشامو یاز میکنم میگم جوووون دلم بعد از چک کردن من نوبت بابایی میرسه بااا بااا و با بایی به جای سلام دادن میچلونتت
واسه صبحانه اصلا میل نداری(نه اینکه واسه نهار شام میل داری ی ی !گ!!!) بعد انگشت منو میگیری با خودت میبری تو اتاقت و دستوری بهم میگی نیی نییی الهی من قریون نی نی خواستنت بررررررررررررررررررررررررم جوجه طلا
بیشتر تفریحت شده بازی با تبلت هر وقت هم که نمیدم اگه بابا خونه باشه یا ادا میگی بابا تب تب بابایی هم مجبور میشه تبلت خودشو بده در حالی که هر لحظه امکان داره محتویات داخلش که مربوط به کارشه ..... نه نمیگم پاک میشه میترسم یهو پاک بشه و بابایی واه واه واه اونوقته که باید از جلو چشاش جیم بشیم
فلش کارت هاتو خیلی دوست داری واسه خودت توضیح میدی
این ماه مامانی پسر امه اش رو از دست داد و خیلی با رفتنش ناراحتمون کرد آخه هم جوون بود هم بچه خوبی بود و بد ترین دلیل ناراحتیمون این بود که خودش رفتنو انتخاب کرد روحش شاد
عکس هاتم میذارم البته اگه اجازه بدی الانم داریم با هم سر تایپ کردن کشتی میگیریم دوستان خوبم شرمنده که دیر دیر میام یه عالمه بوس واسه دوستای خوبم با عکسهای دست اول میام بااااااااای