16 ماهگی و سیزده به در
دخملی جونم سلام شاید یه روز که این مطب و میخونی شانزده یا شایدم بیستو شش سالت باشه اما یادت میمونه که سیزده ٩٣ شما١٦ ماهه شدی الهی قربونت برم عروسکم
سیزده امسال به همراه خوانواده بابایی که شامل.. مامان بابایی بابای بابایی عمه ها .عمو ها . . و خاله بابایی و خانواده محترمشون زدیم دررررر درررر یعنی رفتیم جاده بند و واسه نهارم جای همگی سبز جوجه کباب ماهی کباب و عدس بلو وووو دلمه داشتیم دست همگی درد نکنه عصر هم به گروه مامانم اینا ملحق شدیم و رفتیم خونه باغ عموی من و واسه شام هم آبگوشت داشتیم
برفین خانم رود جاده بند رو دیده به من میگه آب باسی آب باسی منم داشتم به دخترم توضیح میدادم که دیدم بابایی از کنفرانس منو دختری زده زیر خنده
نی نی و ملیکا(دختر عمه )مهشید(دختر عمو)
اهالی ما بدون خاله جون اینا
امه سودی
بابایی در حال
و گره زدن سبزه
حالا وقت نی ناش ناشهههههههه
به ما که خییییلی خوش گذشت امیدوارم به شما هم...
بای بای