این روزها
سلام سلام سلام
این دخملی من داره با این شیرین کاری هاش منو میکشه هر روز یه شیرین کاری و هر دقیقه یه لوس بازی واسه منو باباش..
دخترم همه زندگی من و بابایی خدا همیشه شما رو واسه ما نگه داره خیلی واست نگرانم واسه اردیبهشت ماه واسه وقتی که قراره واست گوله گوله اشک بریزم واسه اون ساعتی که عروسکمو میخوان عمل کنن ولی عیبی نداره عوضش خوب میشی مگه نه دوستای خوبم واسه برفینم دعا کنید
حالا از این روزهات میخوام بگم شما دیگه راه میری البته بیشتر دوست داری بدو بدو کنی دندون هم که هنوز ازش خبری نیست یه چند وقت دیگه که کارای خونه تموم شد کارای تولدتو باید شروع کنم هنوز نمیدونم چی کار کنم و از کجا شروع کنم شاید یه تالار بگیرمو کلی از فامیل ها و دوستامو دعوت کنم شایدم تو خونه خودمونو جمع جور نمیدونم!!!!!!!
میبرمت لب پنجره ای که نون خشک واسه گنجشک ها میریزیم و شما هم میگی جی جی جججججی جی
عزیز جون (مامان بابایی)همراه پدر جون رفته بودن کربلا زیارتشون قبول واسه شما هم کلی سوغاتی آورده بودن واسه یادگاری ازشون عکس انداختم البته واسه منم کلی وسایل گرفتن دستشون درد نکنه ان شاا.. برن مکه
و یه شب ساعت 4 من و نی نی برفی
دالی دالی با مامان که صدای خنده های نارت که همه جا رو پر کرده بود
مامان فدای این عروسک بوس بوس بوس
این دخمله پالتوی مامانی رو پوشیده کلی هم به مامانش پز داده
دخترم همدم روزهای تنهایی من مامان از ته دلش دوستت داره همیشه کنارم باش