17 ماهگیت مبارک عروسکم
سلام دختر قشنگم
این ماه هم با همه سختی هاش گذشت آخه شما خیلی اذیت شدی 3 روز تب داشتی که هی به کمک دارو و دستمال خیس میاوردم روی 37 یهو میدیدم بازم روی 39 خیلی میترسیدم آخه دکترت گفته بود تو این سن احتمال تشنج خیلی بالاست منم هر چند دقیقه دماسنج میذاشتم .
بعد 3 روز دکترت آزمایش ادرار واست نوشت و داروی آنتی بیوتیک واست داد فردای اون روز دیدم کل شکمت در حال جوش زدنه فکر کردم سرخک گرفتی آخه همه جای بدنتو داشت بر میکرد رفتیم دکتر گفت دیگه آنتی ندید خدا رو شکر یعد 2 روز کلن سمش از بدنت رفت و شما خوب شدی و....
بدترین روز زندگیم:3 با بابایی نشسته بودیمو داشتیم بازی میکردیم که یهو شما از دهانت خون تف کردی من گریه کردمو هول شده بودم بابایی گفت من با این وضع نمیتونم رانندگی کنم زنگ زد به عمو میلاد اونم 5 مین طول نکشید رسید دم در رفتیم دکتر منم با گریه همه چی رو توصیح دادم و دکتر معاینه ات کرد و به من خندید منم میخواستم خفه اش کنم تو اون شرایط خودمو به سختی کنترل کردمو دکترت بهم گفت زبونشو گاز گرفته واسه همون خون اومده منو میگی نمیدونستم خوشحال باشم یا ... آخه من باعث گاز گرفتن زبونت شدم اون روز واسه اولین بار ماشین جدید بابایی رو ور داشتیم بریم دور دور صندلی ماشین هم تو اون ماشین نبود و این ماشینه دنده اتومات بود و منم تا حالا نرونده بودمش یهو مجبور شدم زدم رو ترمز اینم در جا وایستادو شما از رو صندلی افتادی.ببخشید مامانی از دست خودم ناراحتم دیگه بدون صندلی ماشین سوارت نمیکنم