دومین سفر(شمال)
سلام دوست جونای خوبم حالتون چطوره واسه همتون آرزوی سلامتی میکنم
ما به همراه خانواده ام(مامانی آقاجون خاله الهام)رفتیم شمال هوای خوبی داشت آخه ما هر وقت میرفتیم به جای دریا بارون قسمتمون میشد اما این سری تیر ماه رفتیم و جاتون خالی دلی به دربا زدیم
اولین باری که هندوانه خوردی مواظب بودی کسی نزدیکت نشه که بخواد ازت بگیرتش در غیر این صورت صدای جیغت تا خود رودبار میرفت اینجا هم زنجانه
تو ماشین یا خواب بودی یا رفته بودی ماشین آقاجون بغل مامانی بستنی بخوری
اینجا هم یه رستوران سنتی نزدیک چمخاله
واین هم برفین خانم که بابایی بیدارت کرد که بیایی و با دربا آشنات کنه و تو هم خیلی دوسش داشتی
من و دخترم داریم میریم دور دور
ساحل دریا قاتل گرما ببینید.................... جوحه من چه وا رفته
آقاجون...مامانی....مامان الناز....بابا محمد
اومدیم خونمون
مامانی اینم دریا است
نه اینجا حمومه
قبول نیستش من دریا میخوام
چشم مامانی حالا شما قهر نکن
مرسی از همه که تا این پایین منو تنها نزاشتید واسم نظر بزارید همین الان وگرنه بازم قهر میکنم ها از من گفتن بودمرسیاین است اثر اشکییییییییییییه دست و یییییییییییییه هورابای بای