برفین برفین ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

نی نی برفی من برفین

چه میکنه این برفین

سلام عروسک برفی من دلم واسه همه کارهای ظریف و آرومت تنگ شده آخه هم خیلی شیطون شدی همم خیلی زبل این روزها زود و زیاد خراب کاری میکنی و زود فرار میکنی دلم میخواد گازت بگیرم واست یه عالمه عکس آوردم اینو یادت نره که مامان و بابات عاشقتننن هر چی از آتیش سوزوندنات بگم کمه وروجک کوچول من چند وقت پیش وقتی از بازی با تبلت مامانی خسته شده بودی از روی صندلی غذات پرش کردی و دیدم بلههه صفحه تاچش ترک خورده ولی خدا رو شکر هنوزم کار میکن ه   میری تو گهواره نینی تازه دستور هم میدی که نی نی هم بیاد پیشت عروسکم با این دلبری هات قلبم میترکه ها یه شب به بابا گفتی مه اسسپ اسسپ...
1 خرداد 1393

17 ماهگیت مبارک عروسکم

سلام دختر قشنگم این ماه هم با همه سختی هاش گذشت آخه شما خیلی اذیت شدی 3 روز تب داشتی که هی به کمک دارو و دستمال خیس میاوردم روی 37 یهو میدیدم بازم روی 39 خیلی میترسیدم آخه دکترت گفته بود تو این سن احتمال تشنج خیلی بالاست منم هر چند دقیقه دماسنج میذاشتم . بعد 3 روز دکترت آزمایش ادرار واست نوشت و داروی آنتی بیوتیک واست داد فردای اون روز دیدم کل شکمت در حال جوش زدنه فکر کردم سرخک گرفتی آخه همه جای بدنتو داشت بر میکرد رفتیم دکتر گفت دیگه آنتی ندید خدا رو شکر یعد 2 روز کلن سمش از بدنت رفت و شما خوب شدی و.... بدترین روز زندگیم :3 با بابایی نشسته بودیمو داشتیم بازی میکردیم که یهو شما از دهانت خون تف کردی من گریه کردمو هول شد...
15 ارديبهشت 1393

16 ماهگی و سیزده به در

دخملی جونم سلام شاید یه روز که این مطب و میخونی شانزده یا شایدم بیستو شش سالت باشه اما یادت میمونه که سیزده ٩٣ شما١٦ ماهه شدی الهی قربونت برم عروسکم سیزده امسال به همراه خوانواده بابایی که شامل.. مامان بابایی بابای بابایی عمه ها .عمو ها . . و خاله بابایی و خانواده محترمشون زدیم دررررر درررر یعنی رفتیم جاده بند و واسه نهارم جای همگی سبز جوجه کباب ماهی کباب و عدس بلو وووو دلمه داشتیم دست همگی درد نکنه عصر هم به گروه مامانم اینا ملحق شدیم و رفتیم خونه باغ عموی من و واسه شام هم آبگوشت داشتیم برفین خانم رود جاده بند رو دیده به من میگه آب باسی آب باسی منم داشتم به دخترم توضیح میدادم که دیدم بابایی از کنفرانس منو دختری زده زیر خنده ...
15 فروردين 1393

عیدونه

سلام سلام خداحافظ سال مار ووووووووو سلام سال اسسب البته به زبان شیرین برفین چون یاد دختری یاد گرفته میگه اسسب دردونه جون منو بابایی رفتیم و واست لباس گرفتیم امیدوارم تو این لباسها شاد باشی و لبخند رو لبات باشه مبارکت باشه عسلی مامان اینم از عیدی منو بابایی به برفین جوووووونی وووووووو.......... حمام در آخرین روز و آخرین ساعت های سال ١٣٩٢وو ساااااال ٩٣ آغاز میشود دخترم امسال دومین سالی بود که موقع سال تحویل عروسکی مثل شما تو بغلم بود و با غرور تمام گفتم دخترم سال جدید مبارکت یاشه خدایا این شادی ها رو از ما دریغ مکن عروسکم در حمام   ...
1 فروردين 1393

همه جا من همه چی مال من

 یلام یلام من برفینم اینجام اتاخمه میبینبد اینجا همه چی سر چاشه اما الان دیگه سر جاشون نیستن آخه من مرتبشون کردم   اینا هم ماهی هایه منه که روزی شونصد بار میخوان از آب بپرن بیرون آخه من با پا/کله و مشت میکوبم رو شیشه آکواریوم چی کار کنم آخه زبون آدمی زاد که حالیشون نیست هر چقد میگم ما ما مایی نیگام نمیکنن پس دمم گرم   ایینجا هم سالن ما هست که منم شروع یه کار کردم اینجا هم من از خدا جونم خواستم تو خونمون برف بیاد اما به حرفم گوش نداد منم خودم برف تولید کردم اینم بگم همکارم مامی چونم بود یه چیزی میگم اما نرید بهش بگیدا؟!!! اون بیشتر از من کیف کرد   ...
5 اسفند 1392

اولین تولد پرنسس کوچولوی برفی

دختر ماهم تولدت مبارک این تولد یه ت ولد خانوادگی بود جای همه اونایی که نبودن سبز خیلی بهت خوش گذشت اینو از آرورم بودن و همکاری عروسکم فهمیدم .مامانی تمام سعی خودمو کردم که یه روز اومدی اینجا.یا آلبوم ویا هر چیزی که یاد آور اولین تولدت بود بگی مامانی روحت شاد یا دستت دردنکنه دوستت دارم برفین آدم برفی اینم عکسای تولدت     با تم کفشدوزکی و......     اینم آش دندونی که همزمان با تولدت گرفتیم ثاین عکس آخری مربوط به الانه که سرت با ماشینت گرمه منم اینجام عااااااااشقتم دخترم     ...
13 بهمن 1392

دختر شیطون من

امان از دست این دختر ناز من شدم کوزت فقط خراب کاری های برفین رو جمع جور میکنم هر قسمت از خونه که میره اون قسمت میترکه کشوهای میز tv رو خالی میکنه میره توشون میشینه بعد که خسته میشه میره cd ها رو دونه دونه خالی میکنه ووو.... امان امان امان دیروز رفته بودیم واسه تولدت لباس بگیریم و شما هر جا اسباب بازی فروشی میدیدی داد میزدی ابازب ابازی منم که نمیخواستم تو رو تو خرید ناراحت ببینم واست چند تا ابازی خربدم با اون کالسکه ای که از دبی واست خریده بودیم برده بودمت اونم چون کوچولوئه فقط واسه تو جا داشت اما تو میخواستی همه ابازی هایی که واست خریده بودمو کنار خودت بذاری شرمنده کابل دوربینمو پیدا نمیکنم اما همین که پیدا کردم عکس های این چند روزه رو و...
4 بهمن 1392

مروارید کوچولو خوش اومدی

وووووووووووووووووووووووووووووووای وووووووووووووووووووووووووووووووای باورم نمیشه مروارید جون چه دیر اومدی اما بی سر و صدا اومدی بعد 1سال و 10 روز اومدی خونه خودت تازه اقامت 6 ساله هم گرفتی و صداتم در نمیاد ولی چون دخترمو اذیت نکردی واسه اومدنت جشن میگیریم ...
25 دی 1392

این روزها

سلام سلام سلام این دخملی من داره با این شیرین کاری هاش منو میکشه هر روز یه شیرین کاری و هر دقیقه یه لوس بازی واسه منو باباش.. دخترم همه زندگی من و بابایی خدا همیشه شما رو واسه ما نگه داره خیلی واست نگرانم واسه اردیبهشت ماه واسه وقتی که قراره واست گوله گوله اشک بریزم واسه اون ساعتی که عروسکمو میخوان عمل کنن ولی عیبی نداره عوضش خوب میشی مگه نه دوستای خوبم واسه برفینم دعا کنید حالا از این روزهات میخوام بگم شما دیگه راه میری البته بیشتر دوست داری بدو بدو کنی دندون هم که هنوز ازش خبری نیست یه چند وقت دیگه که کارای خونه تموم شد کارای تولدتو باید شروع کنم هنوز نمیدونم چی کار کنم و از کجا شروع کنم شاید یه تالار بگیرمو کلی از فامیل ها و دوستامو...
20 دی 1392